in scharen

حالا که دلتنگی داره رفیق تنهائی می‌شه، سفرت بخیر؛ خیر پیش و بلا دور..

سراب

تو اون شمع و خاموش کن تا بگم، چطور می‌شه از غصه‌ات آب شد.

مریلین مونرو

سوتین‌هایت خوشبخت‌ند

و ملیله‌های سوتین‌هایت خوشبخت‌ند
و منجوق‌های سوتین‌هایت خوشبخت‌ند
اما،
سینه‌های غمگینی داری.

مولانا

تلخ کنی دهان من / قند به دیگران دهی

سال نو مبارک

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار / چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

تا سال دیگه هیچی نمی‌نویسم

هیچی عوض نمی‌شه. هیچ اتفاق تازه‌ای هم قرار نیست بیافته. فقط - عدد 2 می‌شه 3  -که این اصلا اتفاق خوشحال کننده‌ای نیست. تا امروز 1392 بار از شروع تقویم خورشیدی این اتفاق تکرار شده و هیچ حادثه‌ی جدیدی رخ نداده. مردم هم الکی شلوغش می‌کنن و سعی می‌کنن خودشون رو شاد نشون بدن. در حال حاضر، من اصلا آدم مایوس و غمگینی نیستم، فقط می‌خوام بگم تازه شدن و آغاز کردنِ یه اتفاق جدید نیاز به روز اول بهار نداره. این روز رو بهانه کردن تا خودمون رو گول بزنیم قرار امسال رو بهتر از سال قبل کنیم! دوستانه بهتون می‌گم، تا درونتون رو کشف نکنید و نفهمید از زندگی چی‌ می‌خواید همیشه روزهاتون درگیر روزمرگی می‌مونه. من اینو تازه فهمیدم که باید خودم رو تو مسیری که باید باشم بذارم. از اون روز به بعد هر روزم نوروز می‌شه. که البته تقریبا شده، دلتون بسوزه.
هر روزتون نوروز، نوروزتون توپ ِ توپ. شاد باشید.

اسمش رو گذاشتم هلیا

نفهمیدم چطوری شد، صبح از خواب بلند شدم و دیدم عاشق دختر روی دسک‌تاپم شدم.



کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد

نه که امسال اینطور باشم. هر سال به این روزا که می‌رسم، به صدای تق و توق که یادم میاره یه سال دیگه هم تموم شد همین حس ِ الان و دارم، حس ِ دلتنگی و بغض واسه تموم روزایی که گذشت و خیلی‌هاشون اشتباه گذشت. البته امسال یه کم پر رنگ‌تر و بغض آلوده‌تر..
خب، آدما تاریخ انقضاء دارن و تاریخ انقضاشون وقتی سر می‌رسه که یکی بهتر بیاد. سختیش واسه من اینجاست که تاریخ انقضاء من معمولا یکساله‌ست. شاید دلیل اینکه تاریخ انقضاء من اینقدر کوتاهه به خاطر بی‌‌کیفیتی خودمه، شایدم آدما روزای خوبشون رو یادشون میره و هوس روزای تازه رو با آدمای تازه می‌کنن. هر کدوم که باشه مهم نیست، مهم اینجاست که کالای معیوب خواهان نداره. من باید خودمو درست کنم. خب حتما نرمال نیستم وقتی الان همه بعد از حمام گرفتن و پوشیدن لباس‌های شیک دارن میرن تو یه مهمونی و میزنن و می‌رقصن، من نشستم تو دفتر کارم و به دیوار زل زدم و الکی خودمو با حساب کتاب‌های آخر سال مشغول می‌کنم که یادم بره چقدر برای خیلی‌ها بی اهمیتم.
نمی‌دونم آخرای سال چرا من همیشه اینطوری می‌شم.
لعنت به اسفند و لعنت به هر چی پایانِ غم‌انگیزه، لعنت به من که تموم نمی‌شم.

+
می‌گه غم‌هات رو بریز تو آتیش
می‌گم از تو دارم می‌سوزم.. اینا از بین نمیرن، این چند ساله که همراهِ من هستن

تفاوت

در تفاوت نسل ما و نسل پیشین همین بس که حضرت سایه می‌فرماید:

گذشت عمر و به دل عشوه می‌خریم هنوز / که هست در پس شام سیه صبح سپید

این رسیدن صبح سپید، سیاه‌ترین نقطه اختلاف نگاه ما به نسل محترم پیشین است.

7



من جلادم!

هر روز که نمی‌آیی
یکی‌شان را آتش می‌زنم..
شمع‌های امامزاده صالح از من متنفرند.