بعد از عروسی مامان اینا رو میذارم خونه و به بهانه بنزین میزنم تو اتوبان همت و با سرعت زیاد میرونم.. من مستیام که خوش داره رانندگی کنه. یقه کروات رو شل میکنم و به تو فکر میکنم! فکرهایی که خیلی دوست داشتم اینجا بنویسم و یه روزی بخونیشون، اما نمیشه! خیلی خصوصیه.. باید خودم تو چشمهات نگاه کنم و کلمه به کلمهاش رو برات بگم..
زودی بیا، آقای آرام این روزا خیلی لازمت داره.
میخواستم تو پادشاه کشورم باشی
آتش کشیدی پایتخت شور و شعرم را
افسوس که میخواستی اسکندرم باشی..
+ فکر کنم علیرضا آذر
مرد تنها ساز بر دوش، راهیه گذشتههاشه
دلشکسته، بار سنگین غمی رو شونههاشه
یه نگاهِ عاشقونه، غرقه دریایی که دورِ
یه لبِ بسته که آهنگ لالا لالا میخونه
یک شیمیایی ام!
یک مجروح جنگی!
گاهی صدای آژیر میشنوم
گاهی فرار میکنم
از همه میترسم
که مبادا اسیرم کنند
و بیصبرانه منتظرم
پایم را روی مینی بگذارم و
مفقود الأثر شوم..
حقیقت دارد.. من از احتمال ندیدن تو میترسم.