-
in scharen
1393/01/16 10:28
حالا که دلتنگی داره رفیق تنهائی میشه، سفرت بخیر؛ خیر پیش و بلا دور..
-
سراب
1393/01/10 15:25
تو اون شمع و خاموش کن تا بگم، چطور میشه از غصهات آب شد.
-
مریلین مونرو
1393/01/07 18:06
سوتینهایت خوشبختند و ملیلههای سوتینهایت خوشبختند و منجوقهای سوتینهایت خوشبختند اما، سینههای غمگینی داری.
-
مولانا
1393/01/04 12:05
تلخ کنی دهان من / قند به دیگران دهی
-
سال نو مبارک
1393/01/02 20:35
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار / چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
-
تا سال دیگه هیچی نمینویسم
1392/12/29 17:36
هیچی عوض نمیشه. هیچ اتفاق تازهای هم قرار نیست بیافته. فقط - عدد 2 میشه 3 -که این اصلا اتفاق خوشحال کنندهای نیست. تا امروز 1392 بار از شروع تقویم خورشیدی این اتفاق تکرار شده و هیچ حادثهی جدیدی رخ نداده. مردم هم الکی شلوغش میکنن و سعی میکنن خودشون رو شاد نشون بدن. در حال حاضر، من اصلا آدم مایوس و غمگینی نیستم،...
-
اسمش رو گذاشتم هلیا
1392/12/28 21:19
نفهمیدم چطوری شد، صبح از خواب بلند شدم و دیدم عاشق دختر روی دسکتاپم شدم.
-
کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد
1392/12/27 19:44
نه که امسال اینطور باشم. هر سال به این روزا که میرسم، به صدای تق و توق که یادم میاره یه سال دیگه هم تموم شد همین حس ِ الان و دارم، حس ِ دلتنگی و بغض واسه تموم روزایی که گذشت و خیلیهاشون اشتباه گذشت. البته امسال یه کم پر رنگتر و بغض آلودهتر.. خب، آدما تاریخ انقضاء دارن و تاریخ انقضاشون وقتی سر میرسه که یکی بهتر...
-
تفاوت
1392/12/26 20:07
در تفاوت نسل ما و نسل پیشین همین بس که حضرت سایه میفرماید: گذشت عمر و به دل عشوه میخریم هنوز / که هست در پس شام سیه صبح سپید این رسیدن صبح سپید، سیاهترین نقطه اختلاف نگاه ما به نسل محترم پیشین است.
-
7
1392/12/25 18:10
من جلادم! هر روز که نمیآیی یکیشان را آتش میزنم.. شمعهای امامزاده صالح از من متنفرند.
-
یادتان خوش باد
1392/12/23 18:38
جنگل شیان خاطرات زیادی را برای من زنده میکند. خاطراتی که نمردهاند، بعضیهایشان حتی غبار هم نگرفتهاند. امروز دوستی به من میگفت تو در گذشته زندگی میکنی. حقیقت دارد. من در شیان قدم زدم با کسانی که خیلی دوستشان داشتم. یک وانت بود و دوستانی که پشت آن لبخندها روی لبهایشان مینشست. وانت دیگری که در آن اشکها ریختم....
-
به همین سادگی
1392/12/22 21:29
نشسته بودیم روی یه صندلی کنار خیابون شریعتی و داشتیم حرف میزدیم و سیگار میکشیدیم. کمی اونطرفتر یکی سرش رو کرده بود تو سطل زباله و دنبال چیزی میگشت! به حرف زدن خودمون ادامه میدادیم. اومد و از کنارمون رد شد و رفت کمی جلوتر. برگشت سمت ما، با نگاهی مفلوک پرسید: داداش سیگار داری؟! مهدی دست کرد و یه نخ از تو پاکت سیگار...
-
طنز کوتاه
1392/12/21 21:44
کار از کار گذشته بود... سمیه وسط کلاس مدنی ۳ بدون اختیار گوزیده بود. از اول کلاس تو دلش بادی جمع شده بود و نمیدونست چطور باید خالیش کنه. اما حالا خالی شده بود. عدهای تو بهت مطلق بودن و عدهای از خنده، روی زمین کلاس ولو شده بودن! سمیه با صورتی که مثل لبو شده بود، ناخنهاش رو به دسته چوبی صندلی فشار میداد. دلش...
-
6
1392/12/20 19:59
بالای کوهی بود و به بلندترین برج شهر مینگریست. خورشید عزم رفتن کرده بود و او همچنان به بلندترین برج شهر خیره بود. به آرزوهایی که در سر میپروراند میاندیشید. هیچگاه برای رسیدن به خواستهاش از چیزی دریغ نمیکرد. اگر میخواست به دست میآورد. شمع نورانی زمین خاموش شد و دیگر خبری از بلندترین برج شهر نبود. پسرک همچنان به...
-
5
1392/12/19 16:53
جزئیات را فراموش میکنم گاهی اما چهرهات موقع خندیدن چیزی جزئی نیست که بتوان فراموش کرد.
-
مفهومی به نام مادر
1392/12/18 20:45
مادر عادت دارد تمام کارهای هفتهاش را روی کاغذ مینویسد و میچسباند کنار یخچال و هر کدام را که انجام میدهد یک تیک کنارش میزند. من هم گاهی سربهسرش میگذارم و کنار یادداشتها چیزی پس و پیش اضافه میکنم. مثلا نوشته: رفتن به خانه مادر برزگ بعدش مینویسم «هزار تا قصه داره» یا عیادت از لیلا، بعد از اسم لیلا اضافه میکنم...
-
توکل به خدا
1392/12/17 20:10
خب؛ محرم و صفر امسال من شرایط بد اقتصادیای رو تجربه کردم. بعد از خریدن خونه و خالی شدن دست و بالم، یهو خوردیم تو اوضاع خراب بازار که هنوز هم کم و بیش ادامه داره. روزای سختی رو پشت سر گذاشتم، روزهایی که باعث شدن اولین تارهای سفید رو توی موهای سرم ببینم! زندگی بالا پایینهای زیادی داره و من با این همه ادعا تازه دارم...
-
برای من
1392/12/16 18:00
غروب جمعه چونان شلاق است که بر یک مازوخیست میزنند.
-
کاشکی
1392/12/15 10:57
آدم باید میتونست دو بار به دنیا بیاد! یک بار زندگی کنه که تجربه کنه، یک بار زندگی کنه تا زندگی کنه.
-
شغل عاشقی
1392/12/14 19:32
من اشتباه کردم. من برای اینکار ساخته نشدم. هر چقدر هم موفق و ثابت قدم توی این کار باشم، هر چقدر هم بهترین و شاخترین پخش کننده تو این صنف باشم، این کار برای من نبود. من باید یه شاعری، نقاشی، نوازندهای، بازیگری چیزی میشدم. هر چند تو هیچکدومشون مهارت ندارم اما باید یکی از اینها رو به عنوان حرفه انتخاب میکردم. من با...
-
صرف
1392/12/13 19:39
بریدهام بریدهای بریدهاست بریدهایم بریدهاید بریدهاند
-
4
1392/12/10 20:44
بعد از عروسی مامان اینا رو میذارم خونه و به بهانه بنزین میزنم تو اتوبان همت و با سرعت زیاد میرونم.. من مستیام که خوش داره رانندگی کنه. یقه کروات رو شل میکنم و به تو فکر میکنم! فکرهایی که خیلی دوست داشتم اینجا بنویسم و یه روزی بخونیشون، اما نمیشه! خیلی خصوصیه.. باید خودم تو چشمهات نگاه کنم و کلمه به کلمهاش رو...
-
کپی
1392/12/09 15:34
آغوش من دروازههای تخت جمشید است میخواستم تو پادشاه کشورم باشی آتش کشیدی پایتخت شور و شعرم را افسوس که میخواستی اسکندرم باشی.. + فکر کنم علیرضا آذر
-
3
1392/12/08 17:41
تو، لذت مکاشفه در باغهای مست..
-
مرد تنها ساز بر دوش، عاشق خاطره هاشه
1392/12/07 19:24
مرد تنها ساز بر دوش، راهیه گذشتههاشه دلشکسته، بار سنگین غمی رو شونههاشه یه نگاهِ عاشقونه، غرقه دریایی که دورِ یه لبِ بسته که آهنگ لالا لالا میخونه
-
باز هم یک روز بیا
1392/12/05 19:18
پس از تو یک شیمیایی ام! یک مجروح جنگی! گاهی صدای آژیر میشنوم گاهی فرار میکنم از همه میترسم که مبادا اسیرم کنند و بیصبرانه منتظرم پایم را روی مینی بگذارم و مفقود الأثر شوم..
-
2
1392/12/03 22:38
حقیقت دارد.. من از احتمال ندیدن تو میترسم.
-
عجب برنامهای
1392/12/01 18:30
یه موقعی فکر میکردی که دنیا رو عوض کنی حالا به خودت میای و میبینی دنیا عوضت کرده.
-
بر باعث و بانیش لعنت
1392/12/01 11:34
ماشین استارت نخورد، کاپوت باز بود. باطری ماشین و دزد برده بود. ضرر به مالت بخوره و به جونت نه، اما یا مردم خیلی گشنه شدن، یا معتاد زیاد.. + با تمام اینها، خدا رو شکر..
-
خوابشان را دیدم
1392/11/30 11:14
چه ناجوانمردانه پیر میشوم.. و دلتنگ و دلتنگ و دلتنگ..