خانه عناوین مطالب تماس با من

آقای آرام

آقای آرام

می‌خواهیم زندگی فردا را بنویسیم ادامه...

و همچنین

  • پخش محصولات تخصصی مو
  • نکراسف پیر
  • یاس وحشی
  • ناگهان
  • خشت
  • وقتی دلم تنگ می‌شود
  • اوایل کوچک بود
  • من و گنجیشک‌ها
  • نازدونه‌ها
  • پـرومته
  • خواندن ندارد
  • مثل چای سرد
  • مگ‌لاگ
  • آقای پدیکس
  • ترنج
  • بی خوابی
  • بانوی اجاره ای

  • آمدی بخوان 41
  • برای حسین فرزند علی 16
  • اتفاقی زنده ماندم 9


: 149635 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • طوفان 1393/03/12 19:28
    گردباد آمد، همه چیز آورد، تو را نیاورد. گردباد رفت، همه چیز برد، یادت را نبرد.
  • نمی‌دونم 1393/03/12 18:39
    گردباد با سرعت 110 تا 120 کیلومتر در ساعت، 10 زخمی و یک کشته... می‌دونی، این آب و هوا و طوفان با تاریکی آسمون، دقیقا همون صحنه‌ای بود که من تو خواب قبل از تصادفم دیدم و واسه خیلی رفقا تعریف کردم. خوابی که باعث شد بیام اینجا حلالیت بطلبم و گوسفند قربونی کنم و.. داشتم فکر می‌کردم شاید اگر تصادف نکرده بودم الان تو خیابون...
  • :-) 1393/03/10 20:14
    از تصادفم هیچی یادم نیست. اما دردهای بعدش رو خوب یادمه. دردهایی که آرزو می‌کنم دشمنای من که هیچ حتی دشمنای اسلام هم تجربشون نکنن. دردهایی که هنوز هم باهامه. دردهایی که خیلی چیزا رو بهم یاد دادن. خیلی چیزا رو بهم فهموندن. آهنگ تیتراژ برنامه «زنده باد زندگی» رو گوش میدم و می‌نویسم. با یه دست می‌نویسم. ‌سخت می‌نویسم. اما...
  • قمار باز 1393/03/05 01:31
    من این روزا زندگیمو بد سوخت دادم. تازه دردهای تنم هم جای خودش، بی‌خوابی‌هام هم که اصن هیچی، دعا کنید بتونم روی پام واستم. دلم واسه زندگی تنگ شده.
  • که هنوز زنده‌ست 1393/02/24 22:45
    فهمیده بودم که بودنم بین شما شاید چند روزی بیشتر نباشه و این حتما لطف خدا بود که بهم فهمونده بود تا توی پست‌های قبلیم ازتون حلالیت بطلبم.. به هر صورت، به دلایل بسیار زیادی هنوز زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام و خدا رو شکر می‌کنم که بین شما هستم. و ازتون می‌خوام که در کنار تلاش‌های خودم با دعاهاتون برای بهبودیم کمکم کنید. خوبم، اومدم...
  • روز تصادف 1393/02/15 23:23
    این روزی که الان دارم می‌گم تصادف کردم رو بعد نوشتم. فقط نوشتم که بدونم تو 15 اردیبهشت 93 قرار بود بمیرم و انگار نمردم. ولی اون چیزی که من دیده بودم مرگ صد رد صد بود. تا حالا مرگ خودت رو دیدی؟ ندیدی. این می‌شه که من خیلی عوض شدم بعد از اون کابوس واقعی.
  • پرواز عشق 1393/02/14 11:50
    این قافله سالار ندارد.. + تازه با گوش دادن آلبوم "قافله سالار" متوجه می‌شیم سالار موسیقی رو از دست دادیم.
  • ... 1393/02/14 11:48
    با قربانی و یه سری کارها هنوز زنده‌ام. اگر موندم، در موردش می‌نویسم که همیشه یادم بمونه
  • خدانگهدار 1393/02/11 13:27
    یه خواب بد دیدم. یه خواب خیلی بد.. دم اذان صبح، دقیقا رویای صادقه... اگر بدی کردم در حق کسی حلالم کنید و اگر با زبان راضی نمی‌شید بگید که برای رضایت چکار باید بکنم و اگر کسی رو می‌شناختید که از من آزاری دیده در حقم محبت کنید در و اگر نبودم ازش برام حلالیت بگیرید. یا علی
  • آقای خدا دوستم داری؟ 1393/02/09 13:01
    اون از کِثرت به وحدت رسید، من از وحدت به پوچی.. در هر صورت اینجا به همه چی تورم می‌خوره، جز اعتقادات..
  • .. 1393/02/08 13:33
    چرا این نیز نمی‌گذرد؟
  • اندازه‌ی خودم 1393/02/07 09:41
    علف‌های هرز هم به اندازه بضاعتشان شکوفه می‌کنند، ما که دیگر برای خودمان حیوانی هستیم.
  • مونولوگ 1393/02/04 10:29
    ـ سلام. امروز روز تولد منه. سرود می‌خوونین؟ ـ یادت می‌آد پرسیدم چایی می‌خوری و تو گفتی نه. ـ یادت می‌آد گفتم اگه چایی بخورم تپش قلب می‌گیرم، و باز احساس می‌کنم عاشق شدم. ـ یادت می‌آد پرسیدم پس چی می‌خوری؟ ـ یادت می‌آد گفتم عشق تو شنیدی قهوه. ـ قهوة گرم لطفاً. ـ می‌دونی مادرم توی بچگی چی به من داد؟ گفت دو چیزرو نپذیر....
  • 8 1393/02/02 10:00
    امسال همه چی خوب شروع شد و ادامه داره، فقط تو نبودی.. نیستی.
  • ای لامروت 1393/02/01 09:33
    آخه تو هول و ولای تو رو نداشتن و دل پریشونی، دیگه دلی می‌مونه که جور دل کبوتر بتپه؟! آخه تو این دوره زمونه، کی دل ِ بی‌ساز ِ منو بند می‌زنه..
  • تکرار، به بهانه‌ روز مادر 1393/01/31 13:30
    مادر عادت دارد تمام کارهای هفته‌اش را روی کاغذ می‌نویسد و می‌چسباند کنار یخچال و هر کدام را که انجام می‌دهد یک تیک کنارش می‌زند. من هم گاهی سربه‌سرش می‌گذارم و کنار یادداشت‌ها چیزی پس و پیش اضافه می‌کنم. مثلا نوشته: رفتن به خانه‌ مادر برزگ بعدش می‌نویسم «هزار تا قصه داره» یا عیادت از لیلا، بعد از اسم لیلا اضافه می‌کنم...
  • دیگه مهم نیس واقعا.. 1393/01/30 13:41
    والا به امام حسین، ما با گوشیمون هم بازی نمی‌کنیم. اینکه دیگه دلِ شماست..
  • کلا 1393/01/28 10:56
    مثِ وقتی که اینقدر شلوغی که وقت نداری مثِ وقتی که اینقدر خسته‌ای که حال نداری مثِ وقتی که اینقدر خلوتی که حوصله نداری - تو که اینقدر خوب تنهائی‌ت رو پر می‌کنی منو می‌خوای چکار؟ - تو که اصن تنها نیستی و وقت نداری منو می‌خواستی چیکار؟!
  • ای بابا 1393/01/27 15:30
    می‌دونی، یه وختایی دلم واسه خودم می‌سوزه، مثِ الان.. تو که نمی‌فهمی! نمی‌ذارمم بفهمی.
  • واقعی 1393/01/26 20:41
    - چرا ازدواج نمی‌کنی؟ - زن من مُرده - خب چرا ازدواج نمی‌کنی؟ - همسر من مُرده - خب برای همین می‌گم.. - نمی‌فهمی؟ می‌گم زن من مُرده.. ..می‌دونی، زن من وقتی عصبی می‌شد سرفه می‌کرد، گاهی وسط خواب ول می‌کرد.. یه شب اینقدر صداش بلند بود که خودش از خواب پرید. پرسید کار تو بود؟ از ترس گفتم آره.. حالا زن من مُرده و من دلم براش...
  • گلابینه داریب شتهرانی سپانت 1393/01/26 00:14
    دیگر وقت آن رسیده که چند شاعر جمع شوند واژه‌ای تازه بر گزینند به جای "عشق" یک واژه‌ی بیست و چهار حرفی ِ پیچیده! که دشوار بچرخد به زبان جماعت..
  • اندوه 1393/01/25 00:02
    هیچ حواسم نبود، دو فنجان ریختم. Grief WITHOUT THINKING, I made two cups کوتاه‌ترین داستان دنیا، به نام اندوه از: آلیستر دانیل ترجمه: اسدالله امرایی [رونویسی از حیرانی‌ها - 24]
  • غافظ.. 1393/01/24 12:54
    در دایره‌ی قسمت ما کله‌ی یک چیزیم آنقدر فرو رفتیم عمرا که برون آییم
  • ? 1393/01/23 14:03
    مهماندار می‌شدی اگر مسافران از تماشایت دل نمی‌کندند و خلبان حتی در کابین خود را نمی‌بست تا هر از گاهی ببیندت وقتی با لبخند زیر سر پیرمردی خفته بالشت می‌گذاشتی! همه لیوانی آب از تو می‌خواستند و می‌دانستند گرفتن آب طلب کرده هم از دست تو مراد است!
  • متاسفی؟ متاسفم! 1393/01/22 00:20
    امروز گریه کردم گریه کردم به خاطرت شعر نوشتم یک ترانه عاشقانه ببار بر من، بساز با من / بمون با من، که با تو زنده بمونم.
  • اون و گنجشک آ 1393/01/21 00:20
    وبلاگ‌های متعددی رو می‌خونم و آروم و بی‌صدا رد می‌شم. وبلاگ‌هایی که شاید حتی نویسنده‌هاشون ندونن که آقای آرام مخاطب وبلاگشون هست. تو تمام وبلاگ‌هایی که خونده میشن وبلاگ « من و گنجیشک‌ آ » جزو وبلاگ‌های محبوب من هست. وبلاگی که هر چند وقت یکبار شاید بدون هیچ دلیل خاصی ظاهرش و تیتر بالای هدرش تغییر می‌کنه. البته حتما...
  • دارد باران می‌بارد 1393/01/20 13:18
    زانو می‌زنم رو به غروب رو به باران دستانم به آسمان نگاهم به دور ذکر می‌گیرم.. ذکر برگشتنت هرچند می‌دانم راهی که رفته‌ای برگشتی ندارد.. اما چرا هنوز دست به آسمان و چشم به اجابت دعایم دارم؟ شاید به حرمت غروب شاید به رحمت باران و شاید به کرامت خدایی که مدتهاست گمش کرده‌ام.
  • ارسطو وار 1393/01/19 14:30
    اپیدمی نخواستن ِ من، تلخ است. شاید یک سفر به چین، یا یک مسافر چینی این اپیدمی رو ختم بخیر کنه!
  • قهرمان 1393/01/18 21:21
    همیشه خواستم برای دیگران قهرمان باشم. اشتباهم همین بود، باید قهرمان زندگی خودم باشم.
  • بهم نخورین 1393/01/17 21:28
    دو تا تخم مرغ رو هر جور بهم بزنی فقط یکی‌شون می‌شکنه دو تا آدم ساده هم بهم بخورن هر دوشون می‌شکنن.
  • 254
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • صفحه 7
  • 8
  • 9