رضا جان ممنون بابت همدردیت و راهنماییت
اگه تا الانم صبر کردم به خاطر اینه که دوسش دارم
بعضی وقتها هم متاسفانه ترحم...
من هر لحظه برگردم می دونم که بازم واسه زندگی دوباره من امیدی هس
اما شوهرم نه!!!!
اون به طور عجیبی به من وابسته شده احساس می کنم ظلم می کنم در حقش اگه بذارم برم....داغون ترش می کنم
به باباش گفتم موضوع رو
و دوستاشم شماره هاشونو از رو گوشی شوهرم برداشتم دادم بهش
گفتم شهرامو حامد ازش قرص می خوان و رد و بدل می کنن کلا
باباش با دوتاشون حسابی حرف زده حرف که چه عرض کنم!
گفته یه بار اسمتون رو گوشیش حتی بیافته یا بشنوم از در تولیدی پسرم رد شدین زنده نمی ذارمت!
دوست مفت خورش با چند میلیون بدهی اومد تولیدی ناصر کارگری کرد واسش، با یه ماشین رفت در عرض یک سال ما اسفند 91 ، 110 میلیون فروش داشتیم یعنی سود خالص نزدیک 35 میلیون مقروض شدیم رضا می ترسم....
می ترسم باز دم به تله بده خیلی ساده ست خیلیییییییییییییییییییی
از زندگیم می ترسم می ترسم از این بدتراش سرش بیاد! :(
عکس پاییزی در آستانه ی بهار...پاییز هر بهاری رو مجذوب زیبایی هاش میکنه.
بلی
واقعا دوس داشتنی هستش کاش دختر من بود
فعلا دختر منه
رضا جان ممنون بابت همدردیت و راهنماییت
اگه تا الانم صبر کردم به خاطر اینه که دوسش دارم
بعضی وقتها هم متاسفانه ترحم...
من هر لحظه برگردم می دونم که بازم واسه زندگی دوباره من امیدی هس
اما شوهرم نه!!!!
اون به طور عجیبی به من وابسته شده احساس می کنم ظلم می کنم در حقش اگه بذارم برم....داغون ترش می کنم
به باباش گفتم موضوع رو
و دوستاشم شماره هاشونو از رو گوشی شوهرم برداشتم دادم بهش
گفتم شهرامو حامد ازش قرص می خوان و رد و بدل می کنن کلا
باباش با دوتاشون حسابی حرف زده حرف که چه عرض کنم!
گفته یه بار اسمتون رو گوشیش حتی بیافته یا بشنوم از در تولیدی پسرم رد شدین زنده نمی ذارمت!
دوست مفت خورش با چند میلیون بدهی اومد تولیدی ناصر کارگری کرد واسش، با یه ماشین رفت در عرض یک سال ما اسفند 91 ، 110 میلیون فروش داشتیم یعنی سود خالص نزدیک 35 میلیون مقروض شدیم
رضا می ترسم....
می ترسم باز دم به تله بده خیلی ساده ست خیلیییییییییییییییییییی
از زندگیم می ترسم می ترسم از این بدتراش سرش بیاد! :(
انشالاه هلیا کوچولو خودت بغل میکنی و میشی [
:S004:]عاشقترین بابای دنیا
آقای آرام عزیز انشالاه سال خوب و پربرکتی داشته باشید. همرا با اتفاقات خوب و شیرین. عیدتون مبارک
ممنونم
تو هم همینطور
ناراحت نشیارضا..اینی که میگم منظورم به تونیست
یه حس بدی به این تیکه ازجمله دارم که خودم بارهاوبارها
تکرارش میکردم ..یه حس شبیه ناچیزبودن..حقیربودن
ریزبودن ..همین جمله که توپست قبل نوشتیش :
" چقدر برای خیلیها بی اهمیتم "
به جهنم ... به درک که واسه کسی اهمیت نداریم ...
چراخودتوغصه میدی بابت این چیزای بی اهمیت؟
آره
به درک
ولی خب حس اونموقع ام بود
اینو ول کن!!!!
برو پادکست جور کن با مهدی آریان...........ما گوش بدیم
وقت نداریم که همش هی..
چقد جالب انگیز!