خانه عناوین مطالب تماس با من

آقای آرام

آقای آرام

می‌خواهیم زندگی فردا را بنویسیم ادامه...

و همچنین

  • پخش محصولات تخصصی مو
  • نکراسف پیر
  • یاس وحشی
  • ناگهان
  • خشت
  • وقتی دلم تنگ می‌شود
  • اوایل کوچک بود
  • من و گنجیشک‌ها
  • نازدونه‌ها
  • پـرومته
  • خواندن ندارد
  • مثل چای سرد
  • مگ‌لاگ
  • آقای پدیکس
  • ترنج
  • بی خوابی
  • بانوی اجاره ای

  • آمدی بخوان 41
  • برای حسین فرزند علی 16
  • اتفاقی زنده ماندم 9


: 149580 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • زررررپ 1394/08/10 13:33
    خودمون به خودمون حال نمی‌دیم، چه توقعی از دیگرون داریم! ما اصولا یادمون میره چه راه‌های دوری رو از کجا تا کجا می‌رفتیم که حال دلمون خوش باشه. ما اصولا یادمون میره و اونا اصولا نمی‌فهمن. اتفاقا چند باری هم پیش اومده که اونا اصولا یادشون می‌رفت و ما اصولا نمی‌فهمیدیم. گاهی کار به جایی می‌رسه که به این نتیجه می‌رسم که ما...
  • 27 1394/08/10 11:47
    از همان روزی که نقطه گذاشته شد بدون هیچ تردیدی چشم بستم و گوش کردم. ندا آمد نشانه‌ها را دنبال کن. نحل سخن گفت. و من چشم‌هایم باز است و دنبال می‌کنم. بدون هیچ توضیحی به کسی... بیا جانم، تو را من چشم در راهم.
  • جلال خوافی 1394/08/09 13:25
    هر چند کرد قصه عشقش بیان جلال - یک داستان نگفت ز صد داستان که هست جلال خوافی ششصت سال پیش گفته و به خدا می‌دونم که نصف حرف‌هاش رو هم نگفته بوده. بی‌ربط: امروز یکی از کارمند‌هام رو که خیلی هم دوستش داشتم مجبور شدم اخراج کنم، و خیلی ناراحتم.(خواستم یادم بمونه)
  • نیمه شب 1394/08/07 03:52
    از غم نامردمی ها، بغض ها در سینه دارم شانه ای نیست، که برای گریه کردن دوست دارم
  • Slightly Slower 1394/08/06 11:40
    کمی آهسته تر زیبا، کمی آهسته تر ردشو کمی آهسته تر خسته، کمی آهسته تر بدشو مرا جای خودم بگذار، خودت را جای گهواره و آغوشی تسلی بخش، کنارم باش همواره کمی آهسته تر زیبا، کمی آهسته تر ردشو کمی آهسته تر خسته، کمی آهسته تر بدشو دنگ شو
  • سعدیِ جان 1394/08/06 11:40
    بیا که نوبت صلح‌ست و دوستی و عنایت به شرط آنکه نگوییم از آنچه رفته حکایت سعدی، هشتصد سال پیش از این وقتی دیگه حوصله بحث نداشت.
  • شیراز چهل ساله 1394/08/04 13:29
    امروز از آن روز‌هایی‌‌ست که دلم می‌خواهد هی بنویسم. با سرعت تایپ می‌کنم. بعضی‌ها را در وبلاگ داخل چرکنویس‌ها می‌گذارم و بعضی‌ها را در فیس بوک و اینستا و لاین... امروز خیلی نوشتم و هنوز دستانم می‌خواهند با همین سرعت روی دکمه‌های کیبرد بکوبند. آهنگ وبلاگ را گوش می‌کنم و هیجان دارم. نمی‌دانم قرار است چه بشود، نمی‌دانم...
  • خواجوی کرمانی 1394/08/04 11:48
    به جز از عشق چون پناهی نیست - برم از عشق هم به عشق پناه خواجوی کرمانی از دلِ ما، همین هفتصد هشتصد سال پیش‌ها
  • 26 1394/08/04 11:39
    محرم آمد و محبان حسین مثل هر سال سرش را بر سر نیزه کردند و تو... هنوز نیامدی.
  • میس فیت 1394/08/03 10:13
    دوست دارم با یکی حرف بزنم بهش بگم که یه چیزایی هست که نمی‌تونم بهت بگم.
  • معرفی وبلاگ 1394/07/29 14:06
    به لطف یه کامنت قشنگ تونستم یه وبلاگ یا وبلاگ‌نویسی رو پیدا کنم که به نظرم عالی می‌نویسه، وبلاگ " خواندن ندارد " وبلاگی بود که دلم نمیاد شما هم نخونیدش. وبلاگ نویسی به نام خانم- رقیه خدابنده اویلی - حتما مطالعه کنید و لذت ببرید.
  • کامنت قشنگ 1394/07/29 11:16
    داشتم بال‌هایم را امتحان می‌کردم، تو پیدایت شد. ازفکر پرنده شدن بیرون آمدم و عاشقت شدم. + رقیه خدابنده‌ اویلی
  • 25 1394/07/26 18:22
    من هر چه‌ام با تو زیبا‌ترم بر عاشقت آفرینی بگو
  • 24 1394/07/26 18:21
    از همان روزی که نقطه گذاشته شد بدون هیچ تردیدی چشم بستم و گوش کردم. ندا آمد نشانه‌ها را دنبال کن. نحل سخن گفت. و من چشم‌هایم رو باز و دنبال می‌کنم. بدون هیچ توضیحی به کسی... بیا جانم، تو را من چشم در راهم.
  • زخمی 1394/07/23 12:20
    زندگی‌ با همین بی‌رحمی‌هایش زیباست.
  • ناخوشی 1394/07/23 12:18
    حالم خوش نیست. مثلا الان باید خوشحال باشم به دلایل زیادی، اما باز هم انگار یک غم سنگینی روی سینه نشسته که انگار نه انگار که باید بلند شود... دلم می‌خواهد فحش بدهم. به زمین و زمان، اما انگار می‌دانم قرار است اتفاق بهتری بیافتد. اصلا نمی‌دانم چه شده که رابطه‌ی من و خدا این روزها خیلی خوب است و حواسش بدجوری به من هست. به...
  • آمین 1394/07/22 11:19
    آرزو کن آن اتفاق قشنگ بیافتد. رویا ببارد دختران برقصند قند باشد بوسه باشد خدا بخندد به خاطر ما ما که کاری نکرده‌ایم. (سید علی صالحی)
  • 23 1394/07/20 13:55
    عجالتا نمی‌دانم چه اتفاقی برایم قرار است بیافتد، خسته، کلافه، غمگین و البته گاهی خوشحال... فقط فهمیدم اگر تلخی اتفاق افتاد نباید نگران بود. بارها به من ثابت کرده که بالای سرم هست و طبق گفته‌های خودش اگر نشانه‌ها رو دنبال کنم به تو می‌رسم و وقتی لبخند روی صورت خدا نشست من به مقصود می‌رسم.
  • سهمگین 1394/07/18 12:02
    زندگی به طرز بی‌رحمانه‌ای زیبا نیست زندگی به طرز بی‌رحمانه‌ای شاد نیست و من به طرز بی‌رحمانه‌ای باهاش می‌جنگم با بغض با سر و صورت زخمی می‌جنگم هنوز...
  • 22 نقطه 1394/07/18 11:30
    اخبار ناخوشایند همیشه راه رو تار و باریک و ترسناک می‌کنند. امروز یکی از سخت‌ترین روزهای زندگی برای من هست که باید پشت‌سر بگذارم. تمام برنامه‌ها، خانه، دفتر کار و تمام برنامه‌های آینده تبدیل شدن به یک نقطه و آمدم سر خط ایستادم... انسان‌ها از سلول‌هایی ساخته‌شده‌اند که یک شخصیت را تشکیل می‌دهند. ژن‌های لعنتی گاهی دست به...
  • 21 1394/07/12 14:52
    می‌دانم همین نوشته‌های بد خط و خنده‌آور و گاهی بدون هیچ ذوق ادبی روزی برایت خیلی زیبا خواهد شد. می‌دانم با شوق و اشتیاق این‌ها را خواهی خواند. می‌دانم، می‌شناسمت.
  • 20 1394/07/09 10:52
    هوا ابری‌ست، بعد از بهار و تابستان این اولین هوای ابری‌ست، تو هستی، اما من دلتنگم. و این دلتنگی را نمی‌دانم !
  • 19 1394/06/30 11:08
    جانم برایت بگوید که دیروز روز سختی بود! خلوت، سوت و کور، غمگین... از این روز‌هایی که الکی می‌خواهی گریه کنی. چیزی شبیه غم‌باد آمده بود گیر کرده بود توی گلویم و داشت خفه‌ام می‌کرد. همینطور بی‌خود و بی‌جهت... دیروز با بیشترین افت انرژی در تمام این ماه‌های گذشته روبرو شده بودم. نمی‌دانی چقدر سخت بود. دیروز تمام افکار...
  • 18 1394/06/24 18:05
    باور کن من هیچ‌وقت مردهایی مثل همسر خانم نیلوفر اردلان را درک نکردم. کاری به درست و غلط بودن کارش یا تصمیمی که گرفته است ندارم، اما اگر روزی تو روی سکوی پرتاب باشی من با تمام قوا پشت تو قرار می‌گیرم و تو را به سمت بالا پرتاب خواهم کرد. تمام قوا... + خبر روز: فوتبالیست زن ایرانی به دلیل مخالفت همسر از تیم ملی خط خورد .
  • 17 1394/06/10 20:56
    دلتنگی‌ می‌شود روزهایی که بی‌تو به سر می‌شود و کشنده انتظار پایان هفته‌ها را می‌کشد. انتظار هم که کشنده‌ترین اتفاق هستی است. خدایا بردار فاصله‌ها را، من دیدن فاصله‌ها سیرم.
  • 16 1394/06/10 12:10
    بگذار از بدخلقی‌ها و کج مزاجی‌هایم چیزی نگویم.
  • 15 1394/05/12 17:41
    داشتم با خودم فکر می‌کردم نکنه وسط همه‌ی شلوغی‌ها و گرفتاری‌های زندگی واسه هم عادی بشیم. می‌دونی اصن یکی از دلایلی که قبل از اومدن تو همیشه زندگی مشترک رو پس می‌زنم ترس از همین ماجرا هست. فکر کردم چه خوب که الان میام و دلم می‌خواد بنویسم واست که بیای و بخونی. اما باز فکر کردم نکنه بشه روزی که نیام اینجا و یادم بره...
  • تفریح آموزنده 1394/04/15 12:50
    یکی از تفریح‌های جدیدم این هست که به سایت‌های موسیقی برم و کاور آهنگ‌هایی که جدید میاد رو ببینم و آنالیز کنم. پیش میاد بعضی وقت‌های حتی فکر می‌کنم عکس روی کاور عکس آدمیزاد هست یا نه، یا کسی که این کاور رو طراحی کرده چه فکری پیش خودش کرده! یا اصن کلا چرا... جالبه که طراحی کاور آهنگ‌ها با نوع موسیقی کاملا نزدیک هستن. هر...
  • هم دورگان قدیم 1394/04/07 11:57
    ما، از آن جمع آتش به جان گرفتگان روزگار نوشتن و خوش بودن - تنها کسانی هستیم که فکر می‌کنیم هنوز روزهای خوش در راه است و وبلاگ‌هایمان را سر بر پا نگاه داشتیم و دل خوش کردیم که نوشتن گاه گاه زنده نگاهمان می‌دارد. نوشته بود: من یک جزیره‌ام - وسط اقیانوس غم‌ات...
  • ... 1394/03/27 16:04
    گریه کشف دردناکی‌ست که بعد رفتنت در من رخ داد.
  • 254
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4
  • 5
  • ...
  • 9