خانه عناوین مطالب تماس با من

آقای آرام

آقای آرام

می‌خواهیم زندگی فردا را بنویسیم ادامه...

و همچنین

  • پخش محصولات تخصصی مو
  • نکراسف پیر
  • یاس وحشی
  • ناگهان
  • خشت
  • وقتی دلم تنگ می‌شود
  • اوایل کوچک بود
  • من و گنجیشک‌ها
  • نازدونه‌ها
  • پـرومته
  • خواندن ندارد
  • مثل چای سرد
  • مگ‌لاگ
  • آقای پدیکس
  • ترنج
  • بی خوابی
  • بانوی اجاره ای

  • آمدی بخوان 41
  • برای حسین فرزند علی 16
  • اتفاقی زنده ماندم 9


: 149582 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • 33 1394/09/16 15:20
    نشستم عکس‌ها رو پاک کردم. پاک کردم و بغض کردم. بغض کردم و ترسیدم. ترسیدم و نگران شدم. نگران شدم و داد زدم تو کجایی پس... صدا نیومد. صبر کردم. چه روزهای سخت و ترسناکی، این روزها بعضی وقت‌ها حتی از فکر اومدن تو هم می‌ترسم، چه برسه به حضور واقعی‌ت. آقای آرام رو کشتن با دروغ، تو رو خدا دروغگو نباش. خواهش می‌کنم. فقط خودت...
  • شاعر دزدی 1394/09/14 13:57
    چند روزه دارم تو تنهایی‌هام با خودم می‌گم: تو می‌دونی دلم تنگه، دلم می‌سوزه یعنی چی؟! امروز خواستم بیام تو وبلاگ بنویسم: تو می‌دونی دلم تنگه - دلم می‌سوزه یعنی چی؟! پست قبلی رو نیگا کردم و دیدم عه، شعر دلتنگی مسعود امامی بوده و من فکر می‌کردم واسه خودمه و هی تکرار می‌کنم، می‌دونی بعضی چیزا اینقدر ملموسه که فکر می‌کنی...
  • دلتنگی 1394/09/10 21:29
    تو از دنیای بی رحم من تنها چی میدونی تو از اونجا که میافتی ته دنیا چی میدونی تو میدونی دلم تنگه دلم میسوزه یعنی چی تب بی موقع هر لحظه تب هر روزه یعنی چی دلتنگی یعنی دلهره، دلشوره، سردرد دلتنگی یعنی لعنتی برگرد دلتنگی یعنی صبح بی انگیزه پاشی واسه تموم روز بی برنامه باشی دلتنگی یعنی حرف هیچکی منطقی نیست گاهی فقط با فکر...
  • قدمت 1394/09/08 13:44
    ما هم که لَه‌لَه نوستالژی... رفت و از پس دیروز آمد.
  • قوانین طبیعت 1394/09/05 17:23
    گاهی ناخواسته باعث رنجش کسی می‌شوی که دوستش داری و برایت ارزشمند است. کاش قوانین دنیا کمی عوض می‌شد.
  • پیر 1394/09/02 11:46
    موهام قرارِ سفید بشن... ریش‌هام چندتایی رو نمایی کردن... و اما بغض!
  • چهار سال تنهایی 1394/09/01 04:44
    یه پیری می‌گفت: دنیا عاقیت نداره باس مُرد می‌گفت: با معرفتا همه مُردن مگه سعید رو یادت نیست؟! یه قلب مریض و یه آه غلیض و یه دنیا محالو تو سینم گذاشتی رفیقم کجایی؟ دقیقا کجایی؟ کجایی تو بی من، تو بی من کجایی؟
  • ع ش ق 1394/08/30 11:57
    اولین عشق زندگی یک نفر بودن، مسئولیت سنگینیه...
  • روز قربانی 1394/08/27 17:40
    من اصولا آدم غصه‌خوری هستم، روزها رو تا شب خودم رو عذاب میدم و تازه‌ترها شب‌ها رو هم تا صبح اضافه کردم. استاد می گفت: درد خوبه اما درد کشیدن خوب نیست، می خوام به حرف استاد گوش کنم و فردا اسماعیلم رو قربانی کنم و شاید تموم برنامه آینده کاریم رو به باد بدم و مسیر زندگیم رو عوض کنم. خدایا من ازت ممنونم بخاطر تموم لحظاتی...
  • تبسم تلخ 1394/08/26 15:43
    زندگی همین است دیگر، انسان انتظار کسی را می‌کشد که هرگز نخواهد آمد. توقف در مرگ-ژوزه ساراماگو
  • کنار ایفل 1394/08/25 19:27
    شعرا خواهند نوشت: "قلبم پاریس شده است" برگرد.
  • کجایی؟! 1394/08/25 19:00
    برای آهنگ - کجایی - محسن چاوشی که بارها شنیده شد و باریده شد... که اگر کوش نکنید، بر تنهایی‌تون خیانت کردید! یه پاییز زرد و زمستون سرد و یه زندون تنگ و یه زخم قشنگ و غم جمعه عصر و غریبی حصر و یه دنیا سوالو تو سینم گذاشتی جهانی دروغ و یه دنیا غروب و یه درد عمیق و یه تیزی تیغ و یه قلب مریض و یه آه غلیض و یه دنیا محالو...
  • 32 1394/08/24 10:25
    تو می‌آیی و می‌شوی اولین کتاب بی‌پایان دنیا برای من، ورق می‌خوری و فرسوده می‌شویم و من این فرسوده‌گی را هستم عاشق.
  • 31 1394/08/23 13:45
    باید کتاب بشوی، کتابی حجیم و اطلاعاتی عظیم که خواندنت ماه‌ها طول بکشد، یا سال‌ها یا شاید قرن‌ها و من تو را هی ورق بزنم و آرزو کنم کتاب پایان نداشته باشد.
  • زمستان است 1394/08/22 21:21
    ترگی نیست، مرگی نیست صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است قسمتی از شعر زمستان، مهدی اخوان ثالث
  • در عاقوشم 1394/08/20 11:22
    یک مرد اگر بخواهد می‌تواند با صدایش هم تو را در آغوش بگیرد. اگر مرد باشد.
  • شهریار 1394/08/19 17:34
    دیگران را اگر از ما خبری نیست چه باک / نازنینا تو چرا بی خبر از ما شده‌ای
  • متفکر شدم 1394/08/19 12:03
    این روزا خیلی فکر می‌کنم، یعنی تا حدی که مخم در حجم و اندازه‌ی گوزیدن و احتمالا مرز بالقوه ریدن می‌باشد. فکر نکنید. آدمایی که فکر می‌کنن غصه می‌خورن. غصه که می‌خورن چاق می‌شن، چاق که می‌شن از چشاش می‌افتن. از چشا که بیافتی مگه دیگه می‌شه بلند شد. درد داره خوردن زمین. درد داره کمر درد. داشتی که بدونی من چی‌ می‌گم؟ تو...
  • 30 1394/08/18 16:00
    زندگی همه‌اش شده است، خواستن ِ منو، نبودن ِ تو...
  • 29 1394/08/18 12:27
    گفت: مگه هنوز کسی وبلاگ می‌خونه که تو می‌نویسی؟ تو این بیداد تکنولوژی که تلگرام و واتس آپ غوغا می‌کنه کی وبلاگ می‌خونه آخه؟! گفتم هوا پَسه... واسه من که خسته‌ام همین وبلاگ نوشتنم خیلی ناپرهیزیه، ولی من می‌نویسم، آخه من واسه خودم نمی‌نویسم که، می‌نویسم که وقتی اومد حوصله‌اش سر نره از روزمرگی زندگی که همه دنیا چهار...
  • سخت میشه پیر شد 1394/08/17 00:00
    هی... همه می‌دونن ما قبل از همه عاشق شدیم. واسه خودمون پُخی بودیم، فارسیمون خوب بود تو زنگ ورزش هم شوت می‌کردیم توپ می‌رفت خال آسمون... یادت نیست. یادت نیست از بس نبودیم و فارسی بلغور نکردیم. راه می‌رفتیم به هیشکی هم محل نمی‌دادیم. جوان اول مدرسه بودیم. مدرسه دخترونه هم اونور بود. تا اینکه یه روز اون با مامانش اومد و...
  • خداحافظ دلبر- رادیو چهرازی 1394/08/16 23:58
    همه میدونن ما خیلی ساله تو آسایشگاهیم جمشید، ما قبل همه اومدیم، واسه خودمون پخُی بودیم، یعنی فارسیمون خوب بود، یه دستی هم تو ریاضی داشتیم. تقلید صدا، گروه سرود، مسابقات خط، نقاشی، همه چی اول میشدیم. راه میرفتیم، گردن افراشته این ور حیاط به اون ور، تو بگی اگه انقده محل به دنیا میذاشتیم. یادته؟ یادت رفته از بس دیگه...
  • پادشاه فصل‌ها‌ست پاییز 1394/08/16 12:15
    من که همش می‌گم پاییز با کلاغ میاد، تو حالا هی رنگ رنگ‌های زرد و قرمز رو با پاهات قاطی کن و هی بخند و بگو پادشاه فصل‌ها پاییز. معلومه که تو خوشت میاد از پاییز، تو که خودت تو پاییز به دنیا اومدی خوشت میاد. واسه من که وسط تابستون تو اون گرم گرمای تابستون اومدم یه پتو و یه کتاب و چایی حتی بدون تخمه و آجیل هم خوش می‌گذره...
  • پاپپز با کلاغ میاد 1394/08/16 00:48
    میگم: اگه پاییز خوبه، پس چرا ما تو پاییز حالمون خوش نیست تو دلمون خالی می‌شه. چرا پاییز اینطوریه پس...؟! چرا همش صدا کیبرد میاد؟ پس چرا هی این رنگ رنگ‌ها که حال همه رو خوب می‌کنه، این نارنجیا این زردا بند دل ما رو پاره می‌کنه. چرا من همش دارم غصه می‌خورم و چاق می‌شم. این که چاق بشم که گفتم صد بار بده، یهو از چشاش...
  • پادشاه فصل‌ها پاییز 1394/08/15 11:47
    دنیا یعنی محاسن پاییز، فقط نمی‌دونم چرا تو پاییز هیشکی نمیاد همه میرن، آره تو پاییز هیشکی برنمی‌گرده.
  • 28 1394/08/14 12:08
    خیلی فکر کردم. ببین بیا گلخونه کن که ایام سرده وسط این همه تابستون، میزنه بارون عاقبت، اما دل‌نگرون می‌شم. آخرش که میای، می‌دونم که میای، خب حالا بیا قبل از اینکه دیگه من نباشم که تو بیای. نکن هدر. واسه ما زشته این همه اشک و التماس. جانِ ما یه بارم تو بیا. تنگ دلمون تو بیا. نباش خسیس. ما هنوزم خیالمون راحته، آخه...
  • چوب بی‌صدا 1394/08/13 11:18
    داشتم به این فکر می‌کردم اون چوب خدا که می‌گن صدا نداره، اگه دست من بود باهاش چکار می‌کردم؟ اگه دست من بود شاید اون چوبو می‌کردم تو ک ی ون چن نفر که حالا که صدا نداره حداقل درد داشته باشه. والا، آدم باید دلش خنک بشه.
  • روزمرگی 1394/08/12 16:31
    حُکما نباید یک روز رو 364 بار تکرار کرد، اما دریغ از روزمرگی و جبر جغرافیایی... ای جبر جغرافیایی...
  • دل‌روشا 1394/08/11 11:50
    چند باری شد که اینجا نوشتم یکی اومد که هیچوقت نیومد. یکی که نفهمیدم راستی راستی بود یا یه دروغ خیلی قشنگ، اما هر چی بود حال من اون روزا حال خوبی بود. از بلاتکلیفی و پیچونده شدنا که بگذریم، من خوشحال بودم. حتی از اینکه می‌دونستم یه چیزی این وسط مسط‌ها اون چیزی نیست که باید باشه اما من خوشحال بودم. حتی با اینکه باورم...
  • خالی 1394/08/11 11:26
    از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمی‌شیم، پیر می‌شیم، چروک می‌شیم، تموم می‌شیم...
  • 254
  • 1
  • 2
  • صفحه 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 9