و برای سلامتی زیان آور است.
«جهت فروش در جمهوری اسلامی ایران»
ﺩﯾﮕﻪ ﺩوست ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍﻩ ﺑﺪﯼ
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻼﻓﻪﺍﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ
ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ
ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺣﺲ ﺩﺍﺭﯼ، ﺣﺲ ﺑﯽﺗﻔﺎﻭﺗﯽ
ﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦﻫﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ میشی
ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦﻫﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ
من پنج ساله بودم و او شش ساله
تکه چوبی رو اسب خود میکردیم
اون سیاه میپوشید و من سفید
و همیشه او در مبارزه پیروز میشد
بنگ بنگ، او به من شلیک میکرد
بنگ بنگ، من روی زمین میافتادم
بنگ بنگ، چه صدای وحشتناکی!
بنگ بنگ، عشقم به من شلیک کرد...
فصلها پیِ هم آمدند و زمان گذشت
بزرگ که شدم اون رو مال خود میدانستم
اون همیشه میخندید و میگفت:
بازیمون رو یادت هست؟
بنگ بنگ، من به تو شلیک میکردم
بنگ بنگ، تو روی زمین میافتادی
بنگ بنگ، آن صدای ترسناک
بنگ بنگ، من تو رو از پا در میآوردم
به افتخار من مردم میزدند و میخواندند
و زنگ کلیسا را به صدا در میآوردند
حالا دیگه او نیست و من نمیدانم چرا
هنوز هم گهگاه برایش گریه میکنم
او حتی از من خداحافظی هم نکرد
حتی حوصله نکرد تا به دروغ هم شده چیزی بگوید
بنگ بنگ، او به من شلیک کرد
بنگ بنگ، من روی زمین افتادم
بنگ بنگ، چه صدای وحشتناکی!
بنگ بنگ، عزیزم مرا از پا در آورد...
Nancy Sinatra
در میان سرما
اتاق مهتابی
و میدوند
از هر سو غمها..
+ شاید دلیل غمگینی غروبهای جمعه، شنبه باشد. آیندهای مبهوت و نامفهوم، وای از این صبر و غم ِ سحری دیگر که نزدیک است . انگار نه انگار که نیستیم دیگر/من روی یاد تو که یلِ شده بر آسمان خط میکشم/با من تراوش روزانهای است که در نبود تو تکرار میشود/تقصیر خواب نیست/ تقدیر ما تصادفیست که به هیچ نمیارزد انگار..