زینب، تماشاییان را اشارت کرد که خاموش شوند. نفسها در سینه زندانی شد و جرسها از صدا افتاد.
ادامه مطلب ...
ـ شما را به خدا، ما را بر قتلگاه حسین بگذرانید...
آنگاه که زنان را دیده بر آن کشتگان افتاد، ضجه برآوردند و رخ خراشیدند.
زینب، کنار پیکر برادر به آواز حزین ندبه سر داد:
آه ای محمد، صلوات فرشتگان آسمان بر تو باد.
این حسین است که به خون خود آغشته است و پیکرش قطعهقطعه گشته است.
وای ای محمد، این دختران تو اند که اینسان خوار و اسیر شدهاند.
از این ستم به خدا شکایت میبرم. به محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهدا شکایت میبرم.
آه ای محمد، اینک این حسین است اینجا فتاده، که باد بر پیکر پارهپارهاش میوزد.
این حسین است، که فرزندانِ گناهاش کشتهاند.
عباس بن علی ـ سلام خدا بر او و پدرش باد ـ باری دیگر به نزدیک حسین شد تا اذن قتال بگیرد.
ادامه مطلب ...
حسین ـ سلام خدا بر او ـ عزم کرد تا خویشتن به مصاف کوفیان رود. پس به فریاد گفت:
ادامه مطلب ...
در قصر بنیمقاتل سراپردهای بود مجلل؛ شمشیری بر درش آویخته و اسبی بر آخورش بسته.
ادامه مطلب ...