11

منم که حجم تنهائی‌ت رو پر کردم

منم که عاشقونه با تو سر کردم


منم که خاطراتم از تو رد می‌شه

چه خوبه با تو حالم، بی تو بد می‌شه


منم که آسمونم با تو قسمت شد

توئی که گرمی دستات یه عادت شد

10

داشتم فک می‌کردم می‌شه یه روز اونقدر خوب باشی که تو عمق چشات غرق بشم؟!

9

به تو فکر کردم...

8

امسال همه چی خوب شروع شد و ادامه داره، فقط تو نبودی.. نیستی.

7



من جلادم!

هر روز که نمی‌آیی
یکی‌شان را آتش می‌زنم..
شمع‌های امامزاده صالح از من متنفرند.

6

بالای کوهی بود و به بلندترین برج شهر می‌نگریست. خورشید عزم رفتن کرده بود و او همچنان به بلندترین برج شهر خیره بود. به آرزوهایی که در سر می‌پروراند می‌اندیشید. هیچگاه برای رسیدن به خواسته‌اش از چیزی دریغ نمی‌کرد. اگر می‌خواست به دست می‌آورد. شمع نورانی زمین خاموش شد و دیگر خبری از بلندترین برج شهر نبود. پسرک همچنان به همان نقطه خیره بود و با خود زمزمه می‌کرد: یه شبِ مهتاب-ماه میاد تو خواب.. او باور داشت بعضی اتفاق‌ها مثل میوه‌ی رسیده‌ است که باید بیافتد، نباید انداختش، هر چند خبری از جاذبه‌ی زمین نباشد! سکوت کرد. برگشت و دقیقا پشت به غروب خورشید به نقطه‌‌ی مقابل خیره شد و منتظر طلوع دوباره‌ی خورشید ماند..

5

جزئیات را فراموش می‌کنم گاهی

اما
چهره‌ات موقع خندیدن
چیزی جزئی نیست که بتوان فراموش کرد.

4

بعد از عروسی مامان اینا رو می‌ذارم خونه و به بهانه بنزین می‌زنم تو اتوبان همت و با سرعت زیاد می‌رونم.. من مستی‌ام که خوش داره رانندگی کنه. یقه کروات رو شل می‌کنم و به تو فکر می‌کنم! فکرهایی که خیلی دوست داشتم اینجا بنویسم و یه روزی بخونی‌شون، اما نمی‌شه! خیلی خصوصیه.. باید خودم تو چشم‌هات نگاه کنم و کلمه به کلمه‌اش رو برات بگم..

زودی بیا، آقای آرام این روزا خیلی لازمت داره.

3

تو،

لذت مکاشفه در باغ‌های مست..

2

حقیقت دارد.. من از احتمال ندیدن تو می‌ترسم.