به همین سادگی

نشسته بودیم روی یه صندلی کنار خیابون شریعتی و داشتیم حرف می‌زدیم و سیگار می‌کشیدیم. کمی اونطرف‌تر یکی سرش رو کرده بود تو سطل زباله و دنبال چیزی می‌گشت! به حرف زدن خودمون ادامه می‌دادیم. اومد و از کنارمون رد شد و رفت کمی جلوتر. برگشت سمت ما، با نگاهی مفلوک پرسید: داداش سیگار داری؟! مهدی دست کرد و یه نخ از تو پاکت سیگار بهش داد! اومدم بپرسم: آخه چرا اینقدر زندگی تخلمیه؟! اما از ترس اینکه نشینه و تا صبح از بدبختی‌هاش بگه سکوت کردم. اون رفت، منم ته سیگارمو انداختم دور و رفتم.

می‌دونی، این روزا مردم دیگه حوصله شنیدن حرف‌های تکراری رو ندارن.

نظرات 7 + ارسال نظر

با من تبادل لینک میکنی؟

اگه خواستی یه سری به وبلاگ بنده بزن

سر زدم.
اما نه
شرمنده

H.K 1392/12/22 ساعت 22:55 http://pangovan.blogsky.com/

هوای حوصله ابریست!
فرح بخش می گوید "سیگار بده نکشید".
فرح بخش است دیگه!

ما داریم میکشیم ولی

پوک... 1392/12/23 ساعت 03:49

عجیب حس میکنم این متنوقبلا نوشتی
قبلا نوشتی یا من توخاب دیدم؟؟

نه تو کلاغ سیاه بود :))
دمت گرم بابا حافظه

H.K 1392/12/23 ساعت 15:48

عرض کردم، فرح بخش است، مزخرف زیاد می گوید!
من هم می کشم، خود بی پیرش هم می کشد...
همیشه یک بست تو جیبش هست.

اون بستِ تریاکه
سیگار واحد شمارشش نخ هست

H.K 1392/12/23 ساعت 18:49 http://pangovan.blogsky.com/

اینا را خودم بلد داداش...به من یاد نده واحد شمارش شیزارو!

دیدم آخه اشتباه گفتی
گفتم یاداوری کنی.

اعصاب معصاب نداری ها!
زرتی عصبانی میشی، البته زرتی هم یادت میره

داداش هم که گفتی الان لاتیش رو یهو پر کردی ها

احساس کردم اینو یه بار دیگه هم اینجا خوندم یا شایدم جدید بوده من توهم زدم ((:

نه درست گفتی

پست کلاغی

بلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد