48

دردِ پایی کشیده‌ام که مپرس / زجرهایی کشیده‌ام که مپرس


حاصل 48 ساعت نخوابیدن از درد شد یه بیت شعر، مملکتِ داریم واقعا...

یادم بمونه نباید خسته بشم

اولین روز کاری، با دست توی گچ و پای پلاتینی... تاتی تاتی می‌کنم. جون می‌کَنَم. اما نمی‌شینم. من با هدفم هنوز خیلی فاصله دارم. یادم باشه امروز رفتم و یک ماه به هم ریختگی رو سر و سامون دادم. یادم بمونه حرفا و نصیحت‌هایی که چن سال پیش از پسر دائی گرفته بودم، واسه همه تکرار کردم. یادم باشه انگیزه دادم، خستگی‌هاشون رو از تنشون درآوردم. یادم باشه خسته شدم اما با تلفن همه چیز رو سر و سامون دادم. فقط با تلفن. یادم بمونه، استرس داشتم و ترسیده بودم از اون همه آشفتگی اما با تمرکز و توکل به خدا همه چی رو درست کردم. یادم باشه، هنوز وقتی استرس دارم بلند حرف می‌زنم. یادم باشه سر کسی داد نزنم و با چشم‌هام به کسی غضب نکنم. و یادم باشه که تو راهِ برگشت از خودم راضی بودم اما خیلی با اون جایی که می‌خوام برسم فاصله دارم هنوز... یادم باشه... همه این‌ها یادت باشه آقای آرام.

نمی‌دونم

گردباد با سرعت 110 تا 120 کیلومتر در ساعت، 10 زخمی و یک کشته...
می‌دونی، این آب و هوا و طوفان با تاریکی آسمون، دقیقا همون صحنه‌ای بود که من تو خواب قبل از تصادفم دیدم و واسه خیلی رفقا تعریف کردم. خوابی که باعث شد بیام اینجا حلالیت بطلبم و گوسفند قربونی کنم و.. داشتم فکر می‌کردم شاید اگر تصادف نکرده بودم الان تو خیابون مُرده بودم. من سر در نمیارم. فقط خدا می‌دونه. شاید قرار بود این کشته‌ها 2 نفر باشن. الله اکبر...

:-)

از تصادفم هیچی یادم نیست. اما دردهای بعدش رو خوب یادمه. دردهایی که آرزو می‌کنم دشمنای من که هیچ حتی دشمنای اسلام هم تجربشون نکنن. دردهایی که هنوز هم باهامه. دردهایی که خیلی چیزا رو بهم یاد دادن. خیلی چیزا رو بهم فهموندن.

  ادامه مطلب ...

قمار باز

من این روزا زندگیمو بد سوخت دادم. تازه دردهای تنم هم جای خودش، بی‌خوابی‌هام هم که اصن هیچی، دعا کنید بتونم روی پام واستم. دلم واسه زندگی تنگ شده.

که هنوز زنده‌ست

فهمیده بودم که بودنم بین شما شاید چند روزی بیشتر نباشه و این حتما لطف خدا بود که بهم فهمونده بود تا توی پست‌های قبلیم ازتون حلالیت بطلبم.. به هر صورت، به دلایل بسیار زیادی هنوز زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام و خدا رو شکر می‌کنم که بین شما هستم. و ازتون می‌خوام که در کنار تلاش‌های خودم با دعاهاتون برای بهبودیم کمکم کنید. خوبم، اومدم خونه، اما دعا کنید، خیلی درد دارم.
ببخشید که فعلا نمی‌تونم جواب کامنت‌هاتون رو بدم + کامنت اول

روز تصادف

این روزی که الان دارم می‌گم تصادف کردم رو بعد نوشتم. فقط نوشتم که بدونم تو 15 اردیبهشت 93 قرار بود بمیرم و انگار نمردم. ولی اون چیزی که من دیده بودم مرگ صد رد صد بود. تا حالا مرگ خودت رو دیدی؟ ندیدی. این می‌شه که من خیلی عوض شدم بعد از اون کابوس واقعی.

...

با قربانی و یه سری کارها هنوز زنده‌ام. اگر موندم، در موردش می‌نویسم که همیشه یادم بمونه

خدانگهدار

یه خواب بد دیدم. یه خواب خیلی بد.. دم اذان صبح، دقیقا رویای صادقه...
اگر بدی کردم در حق کسی حلالم کنید و اگر با زبان راضی نمی‌شید بگید که برای رضایت چکار باید بکنم و اگر کسی رو می‌شناختید که از من آزاری دیده در حقم محبت کنید در و اگر نبودم ازش برام حلالیت بگیرید.
یا علی