جلال خوافی

هر چند کرد قصه عشقش بیان جلال - یک داستان نگفت ز صد داستان که هست

جلال خوافی ششصت سال پیش گفته و به خدا می‌دونم که نصف حرف‌هاش رو هم نگفته بوده.


بی‌ربط: امروز یکی از کارمند‌هام رو که خیلی هم دوستش داشتم مجبور شدم اخراج کنم، و خیلی ناراحتم.(خواستم یادم بمونه)

نظرات 4 + ارسال نظر
سعیده 1394/08/09 ساعت 16:11

یعنی رئیس ها کارمند هاشونم می تونن دوست بدارند

اگر بخوای موفق باشی باید همه رو دوست داشته باشی... اینا که کارمند هستن و زندگی‌ت دستشونه...

سکوت 1394/08/09 ساعت 16:23 http://sokot2010.blog.ir

اخراج:(
نمیدونم کلمه "اخراج" همیشه بار منفی داره اما گاهی همین عمله "اخراج" باعث میشه به اون آدم تلنگر بخوره ..شاید همین پایان تلخ ، شروع یه آغاز شیرین باشه:)

فقط امیدوارم اینطوری باشه براش...
خیلی مواظبش بودم.

رویا 1394/08/09 ساعت 17:44

دلم ﻣــﮯ ﺧــﻮﺁﻫَــﺪ ﺁﺭاﻡ

ﺻـِـﺪﺍﻳَﺖ ﮐُــﻨَــﻢ



ﻭ ﺑـِـﮕـــــــــﻮﯾَــﻢ ﺗــﻮ ﺧــﻮﺩ ِ ﺁﺭاﻣـِـــــــــﺸــﮯ

ﻭ ﻣـَـﻦ ﺧــﻮﺩ ِ ﺧــﻮﺩ ِ ﺑــﯿــﻘَــﺮﺁﺭ...

ﺧــــﺮﺍﺑﺖ می ﺷــــﻮﻡ

ﻣﺮﺍ ﻫﺮ ﮔــــﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧـــــﻮﺍﻫﯽ ﺑﺴـــــﺎﺯ ...

مصالح ندارم فعلا...
جهت اطلاعات بیشتر، اطلاعات بیشتر از خودتون بدید که بتونم بسازم.

رویا 1394/08/10 ساعت 17:23

تویی بهانه آن ابرها که می گریند


بیا که صاف شود این هوای بارانی

قیصر امین پور

اول اسممون قاف نیست که بگیم اونجا که عشق به پایان می رسد ما شروع میشیم مثل آقای امین پور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد